وقتی دلت گرفت....
تاريخ : دو شنبه 9 / 2 / 1391برچسب:, | 19:47 | نویسنده : م

وقتي که دلت گرفت ، وقتي که دلتنگ شدي ، وقتي ديدي هيچکس نيست که باورت کنه ، وقتي

 فهميدي کسي نيست به حرفها و دردودلات گوش بده ، برو کنار پنجره ؛ پنجره رو باز کن . يه نگاه

 به آسمون بنداز . فرقي نداره صبح باشه يا شب ، آفتابي باشه يا ابري ، فقط بهش نگاه کن .

 ناخودآگاه احساس آرامش وجودت رو تسخير ميکنه . روحت به پرواز در مياد. ميري تا اون بالابالاها ،

 تو اوج ابرا . کنار مهربوني که هر چه قدر هم پيشش بموني راضي نميشي که ازش دل بکني.

 يه لحظه چشماتو ببند. آروم هواي تازه رو تو ريه هات وارد کن ، بذار احساس کني دفعه اولته که

 داري اين قدر خوب نفس مي کشي. وقتي اروم شدي می فهمي که اون قدر تنها نيستي ، چون

 يکي هست که هميشه با توست. اگر اشکات جاري شد بي خيال بذار ببارن. اون موقع هست که به

 آرامش واقعي رسيدي و پشتت واسه مقابله با مشکلات محکم تر شده و حالا با توکل بيشتر به

 اون بزرگ دوست داشتني مي توني بقيه مسيرت رو ادامه بدي. وقتي پنجره رو مي بندي انگار

 برگشتي سر جاي اولت ؛ اما اين بار با اميد و توکل بيشتر . سعي کن نه تنها وقتي دلتنگي ، بلکه

 هميشه حتي يه ذره هم که شده به سراغش بري و باهاش درد دل کني و يادت باشه هيچ وقت

 پيوند چشاتو با آسمون قطع نکني.